اَرِنی

با تو آن عهد که در وادی ایمن بستیم ...

با تو آن عهد که در وادی ایمن بستیم ...

اَرِنی


هــشیــار سـری بــود ز ســودای تــو مـسـت
خــوش آنکــه ز روی تــو دلــش رفــت ز دسـت
بــی تــو همــه هیـچ نیــست در ملـک وجــود
ور هیــچ نباشد چو تــو هستــی همه هست

- سعدی

-------------------------------------------------------

پیش از این پرنده ای بودم، رها ...
اما حالا ،
یک مسافرم ...

--------------------------------------------------------

اینجا بخش "نظرات" بسته است. اما امکان ثبت نظر بطور خصوصی در قسمت "تماس با من" وجود دارد.
" کپی برداری از مطالب ، حتی با ذکر منبع ، شرعا و اخلاقا جایز نیست."

۵ مطلب در شهریور ۱۳۹۲ ثبت شده است

فرشته ها (1)

الحَمدُلله ربِّ العالَمین.

اللهُم لَکَ الحَمدُ حَمداً یَدومُ بِدَوامِک ،

و لَکَ الحَمدُ حَمداً خالِداً بنِعمَتِکَ ،

و لَکَ الحَمدُ حَمداً یُوازی صُنعَکَ ،

و لَکَ الحَمدُ حَمداً یَزیدُ عَلی رِضاکَ ...



- امروز ، دو تا فرشته ی کوچولو پا به این دنیا گذاشتند و اعضای جدید ِ خانواده ی ما شدند. دو مرد ِ کوچک ، که ان شاء الله فدایی و سرباز ِ امام ِ زمان شون خواهند شد.

بی غم عشق تو صد حیف ز عمری که گذشت!

امروز هم روزی بود مثل همه ی روزهای دیگر. یک نقطه ی عبور ...  نقطه ی عبور از بیست و شش سالگی و همه ی مقتضیاتش. جوان تر که بودم ، همیشه تصور می کردم  رسیدن به این سن یعنی رسیدن به خیلی از داشته ها. آن روزها پیش بینی ام این بود که به جاهای خیلی بهتری خواهم رسید. به داشته های معنوی بالایی یا به نتایج مفیدی از زندگی ِ رفته ام. اما حالا می فهمم ، همه این سالها اگرچه سرشار بودند از لحظه های مستعد ، ولی خیلی سریع گذشتند. مثل باد ...

دلخوشم به این کلام مولایم علی (ع) که می فرمایند :« اگر به آنچه می خواستی نرسیدی ، از آنچه هستی نگران مباش! »


به امید روزهای خوب ِ پیش ِ رو ... 

یا سامع الشکایا ...

" بعضی چیزها را احساس می کنید. رگ و پی شما را می تراشد ، دل شما را آب می کند ، اما وقتی می خواهید  بیان کنید می بینید که بی رنگ و جلاست. "  / چشمهایش - بزرگ علوی

 

این ، حکایت ِ من است و این بلاگ ... و همه ی حرف هایی که ناتوانم از گفتنشان .

گاهی فکر می کنم ، یک انسان چقدر باید ناتوان باشد که نتواند بنویسد. نتواند بگوید. که مجبور باشد تمام دغدغه هایش را ، تمام حرف های درونش را ، تمام نگرانی ها و دل خوشی هایش را ، تمام درد ها و درمان هایش را ، تمام حسرت ها و آرزو هایش را ، تنها با خودش شریک شود.

 

وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ...

خشک شد بیخ ِ طرب ...

دلتنگم ...

برای زیارت جامعه کبیره ای که پنجشنبه شبی ، در مسجد اعظم خواندیم. برای مناجات های قبل از اذان ِ صبح  ِ حرم . برای آن شب ِ عجیب و برای حال و هوای ِ آن روزهایم ... چقدر دور شده ام از با ارزش ترین داشته هایم...


لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین ... 

.

چه درونم تنهاست ...

- سهراب سپهری