اَرِنی

با تو آن عهد که در وادی ایمن بستیم ...

با تو آن عهد که در وادی ایمن بستیم ...

اَرِنی


هــشیــار سـری بــود ز ســودای تــو مـسـت
خــوش آنکــه ز روی تــو دلــش رفــت ز دسـت
بــی تــو همــه هیـچ نیــست در ملـک وجــود
ور هیــچ نباشد چو تــو هستــی همه هست

- سعدی

-------------------------------------------------------

پیش از این پرنده ای بودم، رها ...
اما حالا ،
یک مسافرم ...

--------------------------------------------------------

اینجا بخش "نظرات" بسته است. اما امکان ثبت نظر بطور خصوصی در قسمت "تماس با من" وجود دارد.
" کپی برداری از مطالب ، حتی با ذکر منبع ، شرعا و اخلاقا جایز نیست."

۱ مطلب در آبان ۱۳۹۲ ثبت شده است

فرشته ها (2)

وقتایی که بی قراری میکنه ، همینطور که سرش رو روی شونه م میذارم و توی اتاق راه میرم ، آروم آروم توی گوشش زمزمه می کنم ؛

"والعَصر ، انَّ الاِنسانَ لَفی خُسر ... "

همینطور آیات رو براش تکرار می کنم. کم کم آروم میشه و خوابش میبره.