اَرِنی

با تو آن عهد که در وادی ایمن بستیم ...

با تو آن عهد که در وادی ایمن بستیم ...

اَرِنی


هــشیــار سـری بــود ز ســودای تــو مـسـت
خــوش آنکــه ز روی تــو دلــش رفــت ز دسـت
بــی تــو همــه هیـچ نیــست در ملـک وجــود
ور هیــچ نباشد چو تــو هستــی همه هست

- سعدی

-------------------------------------------------------

پیش از این پرنده ای بودم، رها ...
اما حالا ،
یک مسافرم ...

--------------------------------------------------------

اینجا بخش "نظرات" بسته است. اما امکان ثبت نظر بطور خصوصی در قسمت "تماس با من" وجود دارد.
" کپی برداری از مطالب ، حتی با ذکر منبع ، شرعا و اخلاقا جایز نیست."

زوار خاکی حرمت کبریایی اند

از کنار بعضی آدم ها نمیشه براحتی گذشت. نمیشه نادیده شون گرفت . مثلا همون پیرزن مشهدی ِ امروز صبح رو که سواد خوندن ِ دعا نداشت. که اومد بین اون جمعیت، زیارتنامه رو بدست من داد تا براش بخونم و اون جمله به جمله بعد از من تکرار کنه. که من خوندم و اون با همون لهجه ی شیرینش ، با همون صدای گرمش بعد از من تکرار کرد. گاهی حتی کلمات رو درست ادا نمیکرد. اما ، با تمام وجود روح ِ معرفتی که در کلامش بود رو احساس می کردم . بعد هم که زیارت به انتها رسید پیشونیمو بوسید و کلی دعا کرد و آروم چادر ِ گل دار ِ خاکستری رنگش رو مرتب کرد و بعد از ادای احترام به حضرت (ع) ، از من دور شد. 

بین تمام زیاراتی که توی همه این سالها توی حرم امام رضا(ع) خونده بودم ، این یکی بیشتر از همه به دلم نشست. بیشتر از بقیه روحمو درگیر کرد. و صدای پیرزن هنوز توی گوشم می پیچه... 

  • ۹۳/۰۱/۲۰